کد مطلب:304407 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:261

سیمای جاهلیت
فَرَایَ الْاُمَمَ فِرَقاً فِی اَدْیانِها، عُكَّفاً علی نِیرانِها، عابِدَةً لِاَوْثانِها مُنْكِرَةً للَّهِِ مَعَ عِرْفانِها. پیامبر(ص) امّت ها را پراكنده یافت؛ دید كه هر فرقه ای، دینی گزیده، و هر گروهی بر آستانه شعله ای خزیده، و هر دسته ای به بتی نماز برده است، و همگان با آنكه خدا رابه خوبی می شناختند، انكار می كردند.

فاطمه(س) در این قسمت، به ترسیم چهره زشتِ جاهلیّت در عصر بعثت پرداخته است؛ عصری كه شاهد قدرتهای عظیم، امّا متزلزل، مذاهب بزرگ، امّا گرفتار خرافات و كج فكری ها و كشمكش های متولّیان، فلسفه های بر باد رفته، تمدّنهای در حال سقوط، قوانین و مقرّرات ظالمانه، اختلافات عمیقِ طبقاتی، قتل عامها، جنگها و خونریزی ها، تعصّبهای ناروا، عادات و آداب غلط، یورش علیه دانش و معرفت و هزاران بدبختی دیگر بوده، و قرآن كریم در دو جا از این همه نابسامانی و تباهی، به «ضَلالِ مُبِین: گمراهی جداكننده از هدایت»، تعبیر كرده است. خداوند درباره مردم آن عصر می فرماید:

وَ اِنْ كانُوا مِنْ قَبْلُ لَفی ضَلالٍ مُبَینٍ. [1] قطعاً پیش از آن، در گمراهی آشكاری بودند.

اگر چه مترجمان قرآن، «مُبین» را به آشكار ترجمه كرده اند، لكن معنای دقیق مبین، جداكننده است؛ یعنی گمراهی در حدّی بود كه آنها را از هر سو از هدایت خداوند، دور كرده بود. نكته مهم این است كه آنچه در باب جاهلیّت عصرِ بعثت بدان پرداخته شده، اختصاص به سرزمین عربستان ندارد؛ بلكه نابسامانیِ جهان عصر بعثت مدّ نظر است؛ یعنی عربستان، ایران، مصر، امپراتوری روم شرقی، هندوستان، چین، ژاپن، فرانسه، ایتالیا، بریتانیا و اسپانیا، و در حقیقت، تعبیر هایی كه در ترسیم چهره جاهلیّت، چه در قرآن كریم و چه در سخنان معصومان(ع)، به ویژه فاطمه(س) آمده است، آینه هایی هستند كه انحطاط و تباهی مردم جهان را در زمینه های گوناگونِ حكومت، اخلاق، فرهنگ، تعصب های قومی و قبیلگی، و نیز دین، تعلیم و تربیت، روابط زناشویی و نظام خانواده و اوضاع اقتصادی، در خود انعكاس داده اند؛ چرا كه پیامبر اكرم(ص)، تنها برای رهایی مردم عربستان بر انگیخته نشده بود. او مُنذِر جهانی بود و رهایی بخش همه انسانها. خداوند از زبان پیامبر(ص) می فرماید:

وَ اُوحِیَ اِلَیَّ هذَا الْقُرْآنُ لِاُنْذِرَكُمْ بِهِ وَ مَنْ بَلَغَ. [2] و این قرآن به من وحی شد تا به وسیله آن، شما و هر كس را [كه این پیام به او] برسد، بیم دهم.

در آیه دیگری آمده است:

وَ هذا كِتابٌ اَنْزَلْناهُ مُبارَكٌ مُصَدِّقُ الَّذی بَیْنَ یَدَیْهِ وَ لِتُنْذِرَ اُمَّ الْقُری وَمَنْ حَوْلَها. [3] و این، خجسته كتابی است كه ما آن را فرو فرستادیم، و كتابهایی را كه از پیش آن آمده، تصدیق می كند؛ و برای اینكه مردمِ ام القری (مكه) و كسانی را كه پیرامون آن اند، هشدار دهی.

دقّت و تأمّل در آیاتی كه پیامبر اكرم(ص) در گفتگو با اَسعَدبن زُراره، یكی از سران قبیله خَزْرَج تلاوت فرمود، بیان كننده انحطاطِ جامعه جاهلی عرب در عصر بعثت آن بزرگوار است:

قُلْ تَعالَوْا اَتْلُ ما حَرَّمَ رَبُّكُمْ عَلَیْكُمْ اَلّا تُشْرِكُوا بِهِ شَیْئاً وَ بِالْوالِدَیْنِ اِحْساناً وَ لا تَقْتُلوا اَوْلادَكُمْ مِنْ اِمْلاقٍ نَحْنُ نَرْزُقُكُمْ وَ اِیَّاهُمْ وَ لا تَقْرَبُوا الْفَواحِشَ ما ظَهَرَ مِنْها وَ ما ظَهَرَ مِنْها وَ ما بَطَنَ وَ لا تَقْتُلُوا النَّفْسَ الَّتی حَرَّمَ اللَّهُ اِلّا بالْحَقِّ ذلِكُمْ وَصَّاكُمْ بِهِ لَعَلَّكُمْ تَعْقِلُونَ. وَلا تَقْرَبُوا مالَ الْیَتیمِ اِلّا بِالَّتی هِیَ اَحْسَنُ حَتّی یَبْلُغَ اَشُدَّهُ وَ اَوْفُوا الْكَیْلَ وَ الْمیزانَ بِالْقِسْطِ لا نُكَلِّفُ نَفْساً اِلّا وُسْعَها وَ اِذا قُلْتُمْ فَاعْدِلُوا وَ لَوْكانَ ذاقُرْبی وَ بِعَهْدِ اللَّهِ اَوْفُوا ذلِكُمْ وَصَّاكُمْ بِهِ لَعَلَّكُمْ تَذَكَّرُونَ. [4] بگو: بیایید تا آنچه را پروردگارتان بر شما حرام كرده برای شما بخوانم: چیزی را با او شریك قرار مدهید؛ و به پدر و مادر نیكی كنید، و فرزندان خود را از بیم تنگدستی مَكُشید. ما شما و آنان را روزی می رسانیم؛ و به كارهای زشت، چه علنی آن و چه پوشیده اش، نزدیك نشوید؛ و هیچ انسانی را كه خدا [كشتن او را] حرام گردانیده، جز به حق مكشید. اینهاست كه خدا شما را به انجام دادن آن سفارش كرده است؛ باشد كه بیندیشید؛ و به مال یتیم، جز به نحوی هر چه نیكوتر، نزدیك مشوید، تا به حدّ رشد خود برسد. و پیمانه و ترازو را به عدالت، تمام بپیمایید. هیچ كس را جز به قدرِ توانش تكلیف نمیكنیم؛ و چون به داوری یا شهادت سخن گویید، دادگری كنید؛ هر چند درباره خویشاوند شما باشد. به پیمان خدا وفا كنید. اینهاست كه خدا شما را به آن سفارش كرده است؛ باشد كه پند گیرید.

سخنان امیر المؤمنین(ع) در نهج البلاغه در بیان اوضاع عربِ پیش از اسلام، خود، گواه دیگری است كه آنان از نظر زندگی و انحطاط فكری و فساد اخلاقی، در وضع اسفناكی بودند:

در آن روزگار، زمینیان، ملّتهای پراكنده ای بودند، باگرایش های ناهمسو و روشهای پراكنده، در سویی، كسانی می زیستند كه برای شناخت خدا، به قیاس آویخته بودند و دردیگر سو، قومی زندگی می كردند كه در نام خدا به دام «الحاد» فرو افتاده بودند؛ و گروهی دیگر نیز بت پرستی را پیشه خود ساخته بودند. پس خداوند، به وسیله پیامبر از گمراهی شان به راه آورد و با پیامبری از نادانی شان برهانید. این رسالت تاریخی، در وضع و حالی بود كه مردم در چنان امواج فتنه هایی غوطه ور شده بودند كه رشته های دین در حال گسستن، و ستونهای یقین، در كارِ لرزیدن بود. اختلافها به اصول سرایت كرده بود و انسجام جریان زندگی، به سوی پراكندگی می گروید. حركتهای كور آغازین، در پایان به تنگنا و بن بست می كشید و در نتیجه این همه، فروغ هدایتْ خاموش، و نابینایی همه گیر بود. خدایِ مهرگستر را فرمان نمی بردند و شیطان حیله گر را یاری می دادند و در این میان ایمانْ تنها مانده با ستونهای فروریخته و نشانه هایی غبار گرفته؛ راههایی ویران و جاده هایی بی رهرو. در آن آشفته بازار، مردم از شیطان پیروی می كردند و سلوكشان در مسلكهای شیطانی بود و آب، از آبشخور او می نوشیدند؛ پرچمهایش را به دوش می كشیدند و درفش بر افراشته از آنِ شیطان بود. اینها همه در چنان جّوی از فتنه جاهلیّت بود كه شیطان، فرصت یافت تا مردم را پایمال كند و بر اجسادشان بتازد و در آن قتلگاه بشریت، همگان را لگدكوب سم ستور واره خویش سازد. شیطان، ایستاده و مسلّط، و مردم، سرگرم و ناآگاه، گرفتار فتنه بودند. در بهترین سرای و با بدترین همسایگان، خوابشان، بدخوابی و سرمه چشمشان، اشك بود؛ در سرزمینی كه در آن، عالمان را لگام بر دهان می زنند و جاهلان را اكرام می كنند و بر صدر می نشانند: «بِاَرْضٍ عالِمُها مُلْجَمْ وَ جاهِلُها مُكْرَمْ». [5] .

فاطمه(س) در باب جاهلیّت، مهمترین دردها و نابسامانی ها را یادآوری كرده است كه عبارتند از: 1. تفرقه و آشفتگی دینی: همان طور كه در پیش بدان اشاره شد، دین خدا، یعنی مجموعه معارف منسجمی كه در طول تاریخ، در میان اقوام گوناگون بارها از راه وحی بر قلب پیامبر می رسیده و پس از آنكه با قلبش آن معارف را درك می كرده، برای مردم بیان می نموده است و دین، از نوح تا ابراهیم و موسی و عیسی(ع) ودر نهایت، محمّدربن عبداللَّه(ص)، یك حقیقت بیش نبوده است. به تعبیر دیگر، اصولی كه در اسلام ارائه شده است، به ویژه اصول بنیادین توحید و معاد و نبوّت، از ابتدای آفرینش بشر وجود داشته است. آدم ابوالبشر، به سبب همین واقعیّت كه نخستین رسول خداوند بود و به وحدانیّت او شهادت داد و زندگی پس از مرگ را پذیرفت، مسلمان بود. این باور نسبت به مبدأ و معاد، به سبب سرشت انسان كه نسیان و فراموشكاری است، به تدریج فراموش شد؛ امّا خداوند، پیوسته پیامبرانی برای تجدید و تكرارِ پیام توحید، بخصوص، و تذكّر دادن انسان به یگانگی خداوندِ یكتایِ یگانه می فرستاد و از این رو، سلسه ای از پیامبرانْ مبعوث شدند كه گر چه ادیانی با نامهای مختلف آوردند؛ امّا به عمیق ترین معنا مسلمان بودند. به همین دلیل است كه قرآن،از ابراهیم(ع) به عنوان «حنیفاً مسلماً»، یعنی مسلمان پیروِ دین سرمدی یاد می كند؛ در حالی كه او چند هزار سال پیش از اسلام و نزول وحی قرانی می زیسته است:

ما كانَ اِبْراهیمُ یَهودِیّاً وَ لا نَصْرانِیّاً وَ لكِنْ كانَ حَنیفاً مُسْلِماً وَ ما كانَ مِنَ المشركینَ. [6] ابراهیم نه یهودی بود و نه نصرانی؛ بلكه حق گرایی فرمانبردار بود، و از مشركان نبود.

و در جای دیگر فرموده است:

اِنَّ الَّذینَ آمَنُوا وَ الَّذینَ هاوُوا وَ النَّصاری وَ الصَّابِئِینَ مَنْ آمَنَ بِاللَّهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ وَ عَمِلَ صالِحاً فَلَهُمْ اَجْرُهُمْ عِنْدَ رَبِّهِمْ وَلا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَ لا هُمْ یَحْزَنُونَ. [7] بی گمان، كسانی كه به اسلام ایمان آورده اند و كسانی كه یهودی شده اند و ترسایان و صائبان، هر كس به خدا و روز بازپسین ایمان داشت و كار شایسته كرد، پس اجرشان را پیش پروردگارشان خواهند داشت، و نه بیمی بر آنان است، و نه اندوهناك خواهند شد.

اینكه قرآن كریم، ابراهیم را «مسلمان» می خواند و یهودیّت و نصرانیّت و صائبی گری را مكتبهای ساخته شده ای می داند كه وابستگی های ناروا و عادات و رسوم و تشریفات و غرورِ یهودیان و نصرانیان به وجود آورده است، برای آن است كه با تأكید، نشان بدهد كه اندیشه دینِ مبتنی بر توحید، جدید و نوظهور نبوده؛ بلكه مرادِف و مقارن با تاریخ دینی بشریت است:

اِنَّ الدّینَ عِنْدَ اللَّهِ الْاِسْلامُ وَ مَا اخْتَلَفَ الَّذینَ اُوتُوا الْكِتابَ اِلّا مِنْ بَعْدِ ما جائَهُمُ الْعِلْمُ بَغْیاً بَیْنَهُمْ. [8] بی گمان، دین نزد خدا، همان اسلام است؛ و كسانی كه كتاب آسمانی به آنان داده شده، با یكدیگر به اختلاف نپرداختند؛ مگر پس از آنكه علم برای آنان حاصل آمد؛ آن هم به سابقه حسدی كه میان آنان وجود داشت.

شَرَعَ لَكُمْ مِنَ الدّینِ ما وصّی بِهِ نُوحاً وَ الَّذی اَوْحَیْنا اِلَیْكَ وَ ما وَصَّیْنا بِهِ اِبْراهیمَ وَ مُوسی اَنْ اقیمُوا الذّینَ وَ لا تَتَفرَّقُوا فِیهِ كَبُرَ عَلَی الْمُشْرِكینَ ما تَدْعُوهُمْ اِلَیْهِ. [9] از احكام دین، آنچه را كه به نوح درباره آن سفارش كرد، برای شما تشریع كرد و آنچه را به تو وحی كردیم و آنچه را كه درباره آن به ابراهیم و موسی و عیسی سفارش نمودیم كه: «دین را بر پا دارید و در آن تفرقه اندازی مكنید». برمشركانْ آنچه كه ایشان را به سوی آن فراخوانی، گران می آید.

بنابراین، دین در سراسر تاریخ بشر، از متن واحدی برخوردار بوده و یك حقیقت (اعتقاد به خدا و معاد) را به انسانها ابلاغ كرده است؛ امّا تكثّر ادیان و پیدایش دینهای ساختگی، دقیقاً به لحاظ ار دست رفتن تدریجی همین پیام بوده است كه بر اثر خودخواهی ها و سودجویی هاو سركشی ها و ستم پیشگی و حسادتِ عالمانِ دین به دنیافروشْ و پیروی توده های نادان و نا آگاه: «بَغْیاً بَیْنَهُمْ»، به سوی اختلاف و تفرقه و آشفتگی سوق داده شده اند و زمینه بروز آیین های ناشی از «بغی» و تركیب یافته از توحید و شرك در نهایت، پرستش های ناروا و... فراهم آمده است. همین پیدایش دینهای باطل و آداب و رسومِ غیر انسانی بوده كه بعثت های پی در پی پیامبران الهی را ضروری می ساخته است.

طبقه روشنفكر عرب، ستاره و ماه را می پرستیدند. تاریخ نویس معروف عرب، كلبی، كه در سال 206 هجری وفات یافته، چنین می نویسد: قبیله «بنی ملیح»، جن پرست بودند و قبیله «حُمیر»، آفتاب و «كنانه»، ماه و «تمیم»، دبران و «لخم»، مشتری و «طی»، سهیل و «قیس»، شعری و «اَسَد»، عَطارد را می پرستیدند.

امّا طبقه منحط، كه اكثریت سكنه عربستان را تشكیل می داد، علاوه بر بتهای قبیله ای و خانگی، به تعداد روزهای سال، 360 بت می پرستیدند و حوادث هر روز را به یكی از آنها وابسته می دانستند. [10] .

2. تقدیس آتش: «عُكَّفْ» جَمْعِ عاكف، به معنای گوشه گیری برای عبادت است. از این تعبیر حضرت كه: «گروهی بر آستانه شعله ای خزیده...» بر می آید كه آتش نمی پرستیدند؛ بلكه آن را تقدیس می كردند و شایسته احترام و تكریم می دانستند. آتش (یا آذر) در ایران پیش از اسلام، عنصری مقدّس بوده و در عقاید زردشتیان، مظهر فروغ ایزدی و پسر اَهُورا مَزدا به شمار می آمده و جنبه الوهیّت داشته است. همانند دیگر ایزدان زردشتی، آتش نیز دعایی ویژه دارد كه «آتش نیایش» خوانده می شود. در منابع متأخّرتر دوره ساسانی، آتش، هفتمین مخلوق از «مخلوقات هفتگانه گیتی» به شمار آمده است... آتش و آتش پرستی را در میان اعراب جاهلی، از سه جهت می توان بررسی كرد: یك، چگونگی آتش پرستی و روایات مربوط به آن؛ دو، آتشهای معروف میان جاهلیان؛ سه، رابطه این آتشها با آیینهای كهنِ آتش پرستی و یا آیینهایی كه آتش را مقدّس می شمردند... آتش پرستی، عنوانی است كه غیر زردشتیان به دین زردشتی دادده اند. از آنجا كه اهمّ آیینهای دینی زردشتیان در حضور آتش انجام می گیرد، از دیرباز، پیروان این دین را آتش پرست به شمار آورده اند. در كتابهای ادب و تاریخ فارسی و عربی، آتش پرست، معادل زردشتی، مجوس، و آتش پرستی، مترادف با دینِ زردشتی، مجوسیت است. اطلاق این عنوان، احتمالاً از زمانی آغاز شده است كه زردشتیان به تأسیس معبد (آتشكده) روی آوردند. پیش از آن، نویسندگان خارجی، پرستش آتش را تنها مشخّصه ممتاز این دین به شمار نیاورده اند. زردشتیان، خود همیشه منكر عبادت آتش بوده اند و در معارضاتشان با صاحبان ادیان دیگر، اعلام كرده اند كه آتش را فقط واسطه عبادت خدا دانسته اند و نه خودِ خدا. در فرهنگ اسلامی پرستش آتش از مصادیق شرك، و تقدیس آن، در حدّ شرك به شمار آمده و ظاهراً به همین دلیل است كه در بسیاری از روایات، نماز خواندن در حالی كه آتش در سوی قبله نمازگزار باشد، منع شده است. [11] .

3. بت پرستی: بت پرستی، دین رایج عرب بود و به صورتهای گوناگون در بین آنانْ نفوذ داشت. برخی از مورّخان بر این اعتقادند كه پایه گذار بت پرستی در حجاز، «عمرو بن لُحَی» بود. وی سفری به شام كرد؛ جمعی از «عمالقه» را دید كه بت می پرستند. وقتی درباره خاصیّت بت سؤال كرد، گفتند: اینها ما را یاری می كنند و برای ما باران فرود می آورند. او هم به هوس افتاد و از آنان تقاضای بتی كرد. «هُبَل» را به وی دادند. آن را به مكّه آورد. هُبَل، از معروف ترین خدایان كعبه شد كه به شكل انسان، ساخته شده بود و تیرهای مقدّس را كه كاهن برای فال گرفتن به كار می برد، جلوِ او گذارده بودند. دامنه بت پرستی، توسعه پیدا كرد تا آنجا كه بتهایی به شكل حیوان و گیاه و انسان و جنّ و فرشته و ستارگان، ساخته می شد و حتّی سنگ، مورد پرستش قرار می گرفت. «لات» در طائف، به صورت سنگی چهار گوش بود و «عُزیَّ»، خدای بسیار عزیز كه معادل ستاره زهره بود، در «نخله»، شرق مكّه قرار داشت و پرستش می شد. «منات»، خدای قضا و قدر بود و معبد اصلی آن، سنگی سیاه در قدید (بر سرا راه مكّه به یثرب) و مخصوص قبایل «اوس» و «خزرج» بود. این سه خدا، خدایان مؤنث و تماثیل فرشتگان بودند. [12] .

4. انكار خداوند: چهارمین نابسامانی در جامعه عرب عصر بعثت، این بود كه خدای خالق و دانا و حكیم را با آنكه بسیاری به خوبی می شناختند، انكار می كردند. گرایش به مبدأ جهان و كشش درونی به سوی حقیقتی كه هستی در پیدایش و تدبیر، بدان متّكی است. در سرشت و نهان وجود هر انسانی ریشه دارد و این، نه تنها باورِ مؤمنان و خداپرستان عالم است؛ بلكه كافران نیز بدان، ناخودآگاه اعتراف دارند. به تعبیر دیگر، اعتقاد به خداوندِ خالقِ جهان در «ناخودآگاه» هر انسانی وجود دارد و قرآن كریم، این باورِ فطری آدمیان را در ضمن آیاتی بررسی كرده است كه در اینجا به پاره ای از آنها اشاره می شود:

1. وَ لَئِنْ سَئَلْتَهُمْ مَنْ خَلَقَ السَّمواتِ وَ الْاَرْضَ لَیَقُولُنَّ قُلِ الْحَمْدُلِلّهِ بَلْ اكْثَرُهُمْ لایَعْلَمُونَ. [13] و اگر از آنها بپرسی: «چه كسی آسمانها و زمین را آفریده است؟»، مسلماً خواهند گفت: «خدا». بگو: «ستایش از آنِ خداست»؛ ولی بیشترشان نمی دانند.

2. وَ لَئِن سَئَلْتَهُم مَنْ خَلَقَ السَّمواتِ وَ الْارْضَ وَ سَخَّرَ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ لَیَقُولُنَّ اللَّهُ فَاَنَّی یُؤْفَكُونَ. اللَّهُ یَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَنْ یَشَاءُ مِنْ عِبادِهِ وَ یَقْدِرُ لَهُ اِنَّ اللَّهَ بِكُلِّ شَیْ ءٍ عَلِیمٌ. وَ لَئِنْ سَئَلْتَهُمْ مَنْ نَزَّلَ مِنَ السَّماءِ مَاءً فَاَحْیا بِهِ الْاَرْضَ مِنْ بَعْدِ مَوْتِها لَیَقُولُنَّ اللَّهُ قُلِ الْحَمْدُلِلَّهِ بَلْ اَكْثَرُهُمْ لایَعْقِلُونَ. [14] و اگر از ایشان بپرسی: «چه كسی آسمانها و زمین را آفریده و خورشید و ماه را چنین رام كرده؟»، حتماً خواهند گفت: «اللَّه». پس چگونه از حق بازگردانیده می شوند؟ خدا بر هركس از بندگانش كه بخواهد، روزی را گشاده می گرداند و یا بر او تنگ می سازد؛ زیرا خدا به هر چیزی داناست.

و اگر از آنان بپرسی: «چه كسی از آسمان، آبی فروفرستاده و زمین را پس از مرگش به وسیله آن زنده گردانیده است؟»، حتماً خواهند گفت: «اللَّه». بگو: «ستایش از آنِ خداست». با این همه، بیشترشان نمی اندیشند.

در این آیات، به دو مسئله مهمّ آفرینش و تدبیر آن پرداخته شده و هر دو به خدای تعالی نسبت داده شده است و قِصّه اعتراف كافران بر اینكه آفریدگار و تدبیر كننده موجوداتِ عالم، خداوند است، حكایت شده است. نكته بسیار مهمی كه در زمینه اعتراف كافران تأمّل برانگیز است، سفارش به رسول اكرم(ص) بر ستایش خداوند به این اعتراف است: «قُلِ اَلْحَمْدُللَّهِ»؛ یعنی با اعتراف گرفتن از آنان و تمام بودن برهان (برهان فطرت)، چاره ای جز اینكه خدای خالقِ مدبّر را پرستش كنند، ندارند. سپس در سوره لقمان می فرماید: «بَلْ اَكْثَرُهُمْ لایَعْلَموُنَ» و در آیه 63 سوره عنكبوت، بعد از دستور به ستایش می فرماید: «بَلْ اَكْثَرُهُمْ لایَعْقِلوُنَ»؛ یعنی اندكی از كافران اند كه معنا و مقتضای اعتراف خود را درمی یابند و در آن می اندیشند؛ اگرچه اینان نیز همانند آن بسیاری كه نه از حقیقت اعتراف خود آگاه اند و نه در آن می اندیشند، بر اثر ستم و تكبّر، از خضوع و بندگی خدا سرباز می زنند. سخن فاطمه(س) كه فرمود: «مُنْكِرَةً لِلّهِ مَعَ عِرْفانِها؛ با آنكه خدا را به خوبی می شناختند انكار می كردند»، به همین گروه اندك اشاره دارد كه معنا و مقتضای اعتراف خود را دریافته بودند و دارای اندیشه بودند و در ژرفای وجودشان به حقیقت خالق و پرستش آن معترف بودند:

وَ جَحَدُوا بِها وَ اسْتَیْقَنَتْها اَنْفُسُهُمْ ظُلْماً وَ عُلُوّاً. [15] و با آنكه دلهاشان بدان یقین داشت، از روی ظلم و تكبّر آن را انكار می كردند.

همان طور كه در بحث های پیشین نیز بدان اشاره كردیم، در خمیره و سرشت آدمی، روح عبادت و ستایش خداوند، نهفته است و انسانها فطرتاً خود را بنده خدا و آفریده او می دانند. برای همین، مهمترین نقش پیامبران و ادیان توحیدی، این است كه وجدان خفته بشری را بیدار نمایند و چشمش را به آن سوی جهان باز كنند و در حدّ توانایی و استعداد ذهنِ جستجوگرش، قادر مطلق را به او بشناسانند. از این روی، مشركان و بت پرستان نیز در قلمروِ فطرت خویش، او را خالق و آفریننده جهان می دانستند و بتها را بدان امید كه نزد خداوند واسطه و شفیع آنان اند، پرستش می كردند و از این راه، به گُمانِ خویش، به خدای خالق و بخشاینده، نزدیك می شدند:

اَلا لِلّهِ الدِّینُ الْخالِصُ وَ الَّذینَ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِهِ اَوْلِیآءَ ما نَعْبُدُهُمْ اِلّا لِیُقَرِّبُونا اِلَی اللَّهِ زُلْفی. [16] آگاه باشید آیین پاك، از آنِ خداست و كسانی كه به جای او دوستانی برای خود گرفته اند [به این بهانه كه:] ما آنها را جز برای اینكه ما را هرچه بیشتر به خدا نزدیك گردانند، نمی پرستیم.


[1] سوره آل عمران، آيه 164؛ سوره جمعه، آيه 2.

[2] سوره انعام، آيه 19.

[3] سوره انعام، آيه 92.

[4] سوره انعام، آيه 152-151.

[5] فرهنگ آفتاب، ص 1842.

[6] سوره آل عمران، آيه 67.

[7] سوره بقره آيه 62.

[8] سوره آل عمران، آيه 19.

[9] سوره شورا، آيه 13.

[10] فروغ ابديّت، ج 1، ص 43.

[11] دائرة المعارف بزرگ اسلامي، ج1، ص 94-93و 97.

[12] براي آگاهي بيشتر به تاريخ يعقوبي و كتاب محمّد، خاتم پيامبران، مقاله «جاهليّت در عصر بعثت» مراجعه شود.

[13] سوره لقمان، آيه 25.

[14] سوره عنكبوت، آيه 63-61.

[15] سوره نمل، آيه 14.

[16] سوره زمر، آيه 3.